شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

سرآغاز کتاب

رویش عشق سر آغاز کتاب من و توست

گوش کن

این صدای دل یک بلبل مست

در تمنای گلی است

که به او می گوید

تا ابد

لحظه به لحظه دل من

با همه مستی و شیدایی و عشق

همه تقدیم تو باد

 

عشق من و تو

باید شب و روز و با عشق بنا کرد

دردای بزرگ و با عشق دوا کرد

من زنده به عشقم عشقی که تو ساختی

روح و که نمی شه از جسم جدا کرد

دنیا اگه بذاره خودمون اگه بذاریم

هم من می دونم هم تو

همدیگرو دوست داریم

قلب من و تو هر دو یک چیزی رو کم داره

دلواپسی فردا اونه که نمیذاره

وقتی که نباشی آخر چه تلاشی؟

با بال شکسته

تنها که بمونم آخر چه توقع؟

از یک تن خسته

کم کم کنیم عادت

تا وقت مصیبت از هم نهراسیم

با این همه خواستن با تجربه هامون

   عشقمو بشناسیم

 

در برق ان نگاهت

در برق آن نگاهت ٬هرشب رهایم ای دوست

شاعر شدم که روزی وصفت نمایم ای دوست

چشمان پرفروغت ٬ میعادگاه عشق است

من آسمان چشمت رامی ستایم ای دوست

احساس وشورعشقی بازآی ای بی تو زردم

عمری به درد دوری من مبتلایم ای دوست

درد است زنده بودن وقتی شبی نباشی

گربی توزنده بودم ٬گو بی وفایم ای دوست.

 

تو نبودی

تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم....                     
تو نبودی و در نهان جانه دلم جایت خالی بود.......           
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم........
تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم......  
و تو آمدی.از دوردستها......                              
از سرزمین عشق......                                                                   
تو مرا با عشق آشنا کردی.....                            
با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم........            
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی..........        
با تو کامل شدم.......                                    
با تو بزرگ شدم......                                   
با تو الفبای عشق را اموختم.......
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم......
به تو و کلبه عاشقمان بالیدم.......
تو نیمه گمشده ام شدی........
حال که اینچنین شیفته توام باش تا در کنارت آرامش بیابم....
حتی برای لحظه ای از من جدا نشو......
بدون تو دستم سرد است........
بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است......
به حرمت عشقمان...
به حرمت لحظات زیبایمان..........
مرو که بی تو من هیچم.......
بمان با من.....
بدان که تا ابد نام تو بر قلبم حک شده........
بدان که عشقمان همیشه پاک خواهد ماند.............
به وفایم ایمان داشته باش...............
تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را

کی مرا با خود می بری

عشق را تن پوش جانم می کنی
چتری از گل سایه بانم می کنی
ای صدای عشق در جان و تنم
آن سکوت ساکت و تنها منم
من پر از اندوه چشمان توام
آشنایی دل پریشان توام
آتش عشق تو در جان من است
عاشقی معنای ایمان من است
کی به آرامی صدایم می کنی
از غم دوری رهایم می کنی
ای که در عشق و صداقت نوبری
کی مرا با خود از اینجا می بری

 

نوشته های زیبای فرشته جونم

 روحی در درون توست که به لمس ستارگان تواناست نیرویی در توست که میتواند به هدفهایت برساندت و رویاهایت را جامه حقیقت بپوشاند به خود ایمان داشته باش و با اطمینان پیش برو با این باور که شایستگی خود را نشان دهی درست همان گونه که افریده شده ای تا وجودی یگانه باشی


گل نیست چنین سرکش و رعنا ، که تویی مه نیست بدین گونه فریبا ، که تویی غم برسر غم ریخته ، آن جا که منم دل برسردل ریخته ، آنجا که تویی


ادعا کردم دوستت دارم... خندیدی... گفتم برات میمیرم... حتی نگاهمم نکردی... گفتم پیشتم همیشه.... جوابم ندادی... اسمتو فریاد زدم... بر نگشتی که ببینی بی تو مرده ام... ... و باز میدانم که میخندی


عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتطار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب


گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را دادعالم از شر و شور عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان نرگس جادوی


وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم. وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم. وقتی او تمام کرد من شروع کردم. وقتی او تمام شد من آغاز شدم. و چه سخت است. تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است. مثل تنها مردن است؟


آن گاه که عشق تو را می خواند

در پس او برو


اگر چه راه های عشق سخت و پر شیب است


و آن گاه که بالهایش تو را در خود می پیچند ، آرام گیر


اگر چه شمشیر پنهان بالهایش تو را زخم زند .

بگذار دل من بی انتها تکرار کند که تو را می خواهد فقط تو را
...

                                                   

Happy Valentine

روز عشاق رو به همه ی عاشقان تبریک میگم

  دوستت دارمو دارمو دارم را نترسید هر روز بگویید   

فرشته جونه گلم

بهت نمی گم دوستت دارم، قسم می خورم که می پرستمت.
بهت نمی گم هر چی بخوای بهت می دم، چون همه چیزم تویی.
نمی خوابم که خوابتو ببینم، چون خیال تو خوش تر از خوابه.
اگه یه روز چشمات پر اشک شد، دنبال شونه ای گشتی تا گریه کنی، صدام کن،
 قول نمی دم اشکاتوپاک کنم، منم باهات گریه میکنم.
اگه دنبال مجسمه ی سکوتی گشتی تا سرش داد بزنی، صدام کن،
قول می دم ساکت بمونم.
اگه دنبال خرابه ایی گشتی تا نفرت رو در اون دفع کنی صدام کن، قلبم تنها خرابه ی وجود توست.

نوشته های فرشته جون

نمی بازم به بی رنگی،به کوه و معبر سنگی،به پاییز و غروب عصر دل تنگی؛نمی بازم!نمی سازم من خاکی سرایی با دل شاکی تو دنیایی که خالی مونده از پاکی؛نمی سازم!
اگر باید ببازم من،به چشم های تو می بازم که باختم من؛اگر باید بسازم من کلبه عشق را، توی دست های تو می سازم که ساختم من؛اگر باید ببازم من،به گرمای نفس های تو می بازم که باختم من؛اگر باید بسازم پیکر عشق را؛تو دنیای تو می سازم که ساختم من!
نیازم را به دل پاسخ که دلگیرم،اسیر وسوسه های نفس گیرم.
نگاهم کردی و بستی به زنجیرم،نگیر از من نگاهت را که میمیرم!

شعر و عکسهای رومانتیک

عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندم وپارو زنان سوی تو فرستادم وقتی به ساحل نگاه تو رسید تو چشمانت را بستی و قایقم ، غرق شد


من آویزانم

از تنها ریسمان هزار گره خورده ی اعتمادم

و چیزی دارد آرام آرام

در لایه های ذهنم نفوذ میکند

ومانند

موریانه ای

ذرات هستی ام را می کاهد


فریادم را خاموش می خواهند
و احساسم را مرده
احساسم به مانند زلال آب جویباری گردیده که کودکی برای بازی، نه برای کنجکاوی مشتی خاک به درونش می ریزد
احساسم را این چنین می بینند و این چنین می خواهند
چه باید کرد، چه، چه؟؟؟؟؟!!!!!!!


آن کوپه ی تهی منم ،آری که میروم خالی تر از همیشه و در انتظار تو.......


تو سکوت زرد پاییز که علاج هر چی درده یه مسافر دنبال دلش می گرده . می نویسه عاشقونه روی دیوار شبونه: توی بیداری آهن هیشکی عاشق نمیمونه . با دلی لبریز حسرت این مسافر گریه کرده دلشو داده به کسی که میدونه بر نمیگرده


دریچه چشمانم را بر روی هر چه دوست می دارم
لحظه لحظه می بندم
تا شاید آینده ام را در آن آسمان سپید نظاره کنم
اما ناگهان؛
پلکهای بسته ام با مرواریدهای سپید گشوده می شود
و

رویاهای سپیدم را ویران می کند

 


چشمانم را به انتظار رویا بسته ام...

باز هم سایه...

بارها این سایه را دیده ام!

او اما، از من در گریز است!

دلیلش را نمیدانم!

میکوشم خود تعبیرش کنم!

در میمانم،

چشمانم را بر هم میفشارم و منتظر رویا میمانم


باتو نفس کشیدن رو دوست دارم.

همیشه باتو بودن و دوست دارم.

دستت پرپرواز من دوباره پر گشودن و دوست دارم.

بسه دیگه مردم از این بی کسی این همه تنهایی و دلواپسی

دل واسه دیدار تو پرمیزنه کاشکی بدونی که ندارم کسی


درعمق چشمان تو چه می گذرد,توکه روحی به وسعت دریا داری

توکه دردوردستها هم مرا ازدعای خیرت بی نصیب نمیگذاری

توکه درکنارت معنای زندگی را فهمیدم.

بایاد تو عاشق بودن راچشیدم.

باتوعاشق بودن را تجربه کردم, پیشانی به خاک وفای تو ساییدم

وباتو خوشبختی را احساس کردم


دستهایت تکیه گاهم بود و نیست

عشق تو پشت و پناهم بود و نیست

حیف!آن وقتی که عاشق شد دلم

چیز سبزی در نگاهم بود و نیست

عشق این سرمایه بازار دل

آب این روی سیاهم بود و نیست

یاد ان ایام مشتاقی بخیر

عاشقی تنها گناهم بود و نیست

شعرهای عشقولانه با عکسهای رمانتیک

 

آن مرد

که در کوچه پس کوچه های خالی دلم

چون باد می پیچید

و در سکوت جاده ها

آواز تنهایی را زمزمه می کرد

مردی از تبار عشق بود

مردی از جنس انتظار


درجوانی غصه خوردم هیچکس یادم نکرد

در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد

آرزوی مرگ کردم ولی مرگ هم یادم نکرد


سینه ای سوخته از آتش هجـران دارم

سـالها زغـم تـو ســر بـه گریبـان دارم

یاکه جانم بستان یا به وصـالت برسـان

بیش ازاینها نه دگر طاقت هجران دارم


به من میگفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیرمیمیرم... باورم نمی شد... فقط یک امتحان

ساده به او گفتم بمیر...! سالهاست در تنهایی پژمرده ام... - کاش امتحانش نمی کردم


در تمام لحظه هایم هیچ کس خلوت تنهاییم را حس نکرد آسمان غم گرفته هیچ گاه برکه ی

طوفانی ام را حس نکرد آنکه سامان غزل هایم از اوست بی سرو سامانیم را حس نکرد


در خلوت من نگاه سبزت جاریست

این قسمت بی تو بودنم اجباریست

افسوس که نمیشود کنارت باشم

بی تو هر ثانیه و لحظه ی من تکراریست


ای کاش بودی تا این جاده ها با آمدن تو بی انتهاتر می شد

می دانی که...؟

زمزمه های دلتنگی من با آمدن تو به پایان میرسد

و شبنم چشمانم به گلهای پژمرده مینشیند

تو رفتی...

و من ماندمو یک دنیا تنهایی....


این درد جاودانه مرا کسی ندیده

سوز دل زمانه مرا هم کسی ندیده

برسر آنم که کوچ کنم ز آشیان خویش

چون رنج آشیانه مرا هم کسی ندیده


نامت

را بر حاشیه قلبم حک کردم

تا با هر ضربانش تکرارت کنم

تکراری با شکوه

تکراری از اعماق پاکیها


چه بسیار می نگرم چه کم می بینم

بسی امید کاشته ام سراب میچینم

چه تلخ می گیرم چه زهر میخندم

چه سخت می گشایم و چه سهل می بندم


نمی دانم محبت را بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود بـرچـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود وسرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود