شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

شعرهای عشقولانه و عکسهای رمانتیک و جوک و مطالب جالب

سوز ای دل

شیشه ای می شکند...

یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟

مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.

یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.

شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد...

تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...

اما امشب دیدم...

هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...

از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟

دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا

نظرات 4 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:15 ب.ظ

خوبه من که خیلی حال کردم

فرشته سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:33 ب.ظ

دوستت قربونت بره من میبرسم //چرا// قربانت f

به نظر تو کی میتونه باشه!!! جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ب.ظ

هر وقت بعد 120 سال رفتی اون دنیا وقتی خواستی از پل صراط رد شی و بهت گفتن یکی حلالت نکرده اون منم که به این بهونه یه بار دیگه میخوام ببینمت ...

بی تفاوت دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:40 ب.ظ

خیلی شنیده بودم ولی.......
این بار معنی شو فهمیدم
موفق باشی همیشه......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد