مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در
طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد
دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست
داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند
همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا
بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب
بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد.
آسمان امشب بحا لم گریه کن ،روح تبدار مرا پاشویه کن آتش افکند عاشقی بر حاصلم ، گریه کن بر مجلس ختم دلم گریه کن بر من که روحم تیر خورد ، سایه احساس من شمشیر خورد باید امشب را عزاداری کنم ، تا سحر بر نعش دل زاری کنم چشمم افسون خانه ناز کسی است ، سینه ام آئینه راز کسی است باید امشب بشکنم آئینه را ، وا کنم این عقده دیرینه را شوخ چشمی بی شکیبم کرده است ، با خودم حتی غریبم کرده است شوخ چشم است و دلم در چنگ اوست ، هر چه هست در چشم پر نیرن
مذخرفترین سایتی که تا حالا رفتم
عالی بود گلم ممنون
اگه عشقت اینو بخونه میمیره
سلام وبلاگت خیلی زیبا بود راستی خوشبختم از اینکه تو هم مثل من متولد بهمنی .
ziba bud
واقعا عالی بود مرسی عزیز دلم